طبق هماهنگيهاي
صورت گرفته سه تن از استادان برجسته فلسفه تعليم و تربيت جهان و دو تن از استادان برجسته فلسفه تعليم و تربيت ايران به عنوان سخنرانان
کليدي در چهارمين همايش انجمن فلسفه تعليم و تربيت ايران حضور خواهند يافت:
1.
Professor Tina Besley استاد دانشگاه وايكاتو
نيوزيلند
Interculturalism and Dialogue –
education for global citizens
Tina Besley
Abstract
Global citizenship has emerged as the discursive
basis not only for curricula in schools and higher education, but also for
transnational organizations and NGOs to prepare people as members of a global
society and knowledge workers in a global economy. State-based forms of global
citizenship emphasise social justice, diversity, human rights and sustainable
development while transnational corporations emphasise the global marketplace,
international management strategy, cultural competencies and business ethics.
In this presentation, while remaining skeptical of the notion of global
citizenship and associated notions of globalization and cosmopolitanism, I pose
interculturalism as concept that can operate as a world civil ideal as
exemplified in Europe as a policy for managing diversity against the background
of ethnocentrism and globalization, and using dialogue as an ethics
toward others. These interrelated dimensions provides a provisional and positive
theoretical basis as we educate young people to become global citizens.
2. Professor
Michael A. Peters استاد دانشگاه ايلينوي آمريكا
The Virtues of Openness: Policy Futures for
Public Education and Science
Michael A. Peters
Abstract
The idea of openness as a philosophical,
political, social, and psychological metaphor has been part of a set of enduring
narratives in the West since the time before the flourishing of modern
democracy, scientific communication and the rise of the knowledge economy.
Principally these narratives have been about the nature of freedom, the primacy
of rights to self-expression, the constitution of the public sphere or the
commons, and the intimate link between openness and creativity. The core
philosophical idea concerns openness to experience, criticism and
interpretation such that a work, language and system permit multiple meanings
and interpretations with an accent on the response, imagination and activity of
the peer, reader, or user. This core philosophical idea technically realized
through Web 2.0 technologies now provides the basis for reinventing education
as science as public institutions.
3. Professor Volker Kraft استاد دانشگاه كيل آلمان
Constants of Education
Volker Kraft
Abstract
The presentation consists of two parts:In the
first part the "mechanism in the art of educating" (as Kant put it)
will be demonstrated in the form of four specific triangles: the evolutionary
triangle (nature-consciousness-culture/society), the ontogenetic triangle (baby
- significant other - things), the didactic triangle (pupil - teacher - topic)
and, as a kind of summary the classical form calculus (causa finalis=topic -
causa materialis=child - causa efficiens= educator). These four can be regarded
as the "Bermuda-triangles of education" because education seems to
disappear within each of the three given components and therefore educational
theory has to bring them to reappear as a specific anthropological phenomenon
and communicative practice. The second part will then demonstrate that these
triangles however can only be realized if five specific conditions are
fulfilled: the bodily basis (1), affect and emotion, embedded in a special
relationship (2); educationalized time (3); educationalized spaces (4); and
last but not least: social-structural conditions, both in a material and in a
normative way (5). Taking this operative basis of education into consideration
it will then be clear that philosophy-of-education has to play an important
role within contemporary educational theory and functions as a kind of specific
reflection-knowledge which enables to keep in mind what tends to fall apart in
the process of what is nowadays called evidence-based educational research.
4. حضرت آيت الله عليرضا اعرافي:
رئيس جامعه المصطفي (ص) العالميه
(اطلاعات
تکميلي متعاقباً اعلام خواهد شد)
5. دكتر خسرو باقري نوع پرست: استاد
دانشگاه تهران
آموزاندن "به" و
آموختن "از"
دکتر خسرو باقري نوع پرست
چكيده
تعليم و تربيت پيش و بيش از
هر چيز بر تعامل معلم و شاگرد استوار است. در اين ارتباط البته عناصر ديگري نيز
حضور دارند؛ همچون کتاب، ابزارهاي آموزشي، و محيط کلاس. اما همه اين عناصر همچون
قمرهايي بر گرد يک يا هر دوي اين قطب هاي تعاملي مي گردند. زنده بودن تعليم و
تربيت و زندگي ساز بودن آن در گرو فراهم آمدن چنين آرايشي است؛ چنان که انحطاط و
ميرايي آن نيز در گرو جا به جا کردن و به هم ريختن انتظام مذکور است.
هنگامي که عامليت معلم و
شاگرد و در نتيجه "تعامل" ميان آنان در کانون توجه قرار گيرد، عناصر
ديگر موجود در جريان تعليم و تربيت، هر يک هويت و جايگاه مناسب خود را خواهند
يافت. اگر معلم بداند که در کار آموزاندن "به" کسي است که دغدغه اصلي او
دير يا زود، شکل دادن به هويت خويش خواهد بود، آنگاه مسئوليت خود را به آموزاندن "چه"
فرو نخواهد کاست و تنها به بيان درس خود خرسند نخواهد شد. آيا در اين صورت، بايد
قبول کرد که آموزاندن متضمن آموختن است؟ در پاسخ به اين سوالِ مورد بحث فيلسوفان
تعليم و تربيت بايد گفت که، در واقع، آموزاندن متضمن وقوع آموختن نيست اما متضمن
دغدغه نسبت به آموختن دانشآموز است، به گونه اي که اگر از اين تضمن تهي بود، ديگر نمي توان آن را آموزاندن دانست.
در بستر تعاملي مذکور،
يادگيري نيز همواره يادگيري "از" کسي همچون معلم يا هم شاگردي (و گاه از
شاگرد) خواهد بود. از اين حيث، تاکيد صرف بر آموختن، بدون در نظر داشتن قيد "از"
تنها مي تواند به پديدهاي بيرون از رابطه تعليم و تربيت اشاره داشته باشد. در
عرصه چنين رابطه اي، تنها آموختن "از" معنا خواهد داشت.
اقتضاي اين رابطه تعاملي،
در مورد هدف تعليم و تربيت نيز آشکار مي گردد. بي ترديد، سه ضلعي "معلم-
شاگرد- هدف" بسطي ضروري در رابطه "معلم- شاگرد" است زيرا بدون هدف،
تعليم و تربيت قابل تصور نيست، اما اين بسط بايد بر "قاعده" معلم- شاگرد
استوار باشد. به عبارت ديگر، تنها هدفهايي براي تعليم و تربيت پذيرفتني خواهند
بود که ناقض "قاعده" عامليت و رابطه تعاملي معلم – شاگرد نباشند و بلکه در جهت تثبيت و
اعتلاي آن اثرآفريني کنند.
بسط هاي بعدي نيز بر همين
قياس و قاعده استوار خواهند بود. چهارضلعي "معلم- شاگرد- هدف- محتوا" به
گونه اي شکل خواهد گرفت که عنصر محتوا در هماهنگي با سه ضلع ديگر جايگاهي بيابد.
با افزوده شدن رأس "روش" بايد از پنج ضلعي تعليم و تربيت سخن گفت اما در
اينجا نيز روش، هماهنگ با چهار رأس ديگر و در منظومه آنها استقرار مييابد. اگر
رأس "ابزارهاي آموزشي" را بيفزاييم، آنگاه از شش ضلعي تعليم و تربيت سخن
ميگوييم اما اين بسط نيز با همان منطق پيشين صورت ميگيرد. رأس جديدي چون "فضاي
آموزشي" ما را در برابر هفت ضلعي تعليم و تربيت قرار خواهد داد، مشروط بر اين
که رأس جديد نيز متناسب با شش ضلعي پيشين جايگاهي بيابد. به همين ترتيب، چند ضلعي
تعليم و تربيت مي تواند رأسها و اضلاع افزونتري بيابد.
با داشتن چنين تصويري،
اکنون ميتوان گفت که فروشکستن اين منطق بسط و گسترش، به ظهور مشکلات و موانعي در
جريان تحول تعليم و تربيت منجر ميشود. شگفت آن که گونههاي مختلف اين فروشکستگي،
گاه به صورت راهبردها و شعارهايي براي ايجاد تحول در تعليم و تربيت جلوهگر شدهاند.
در زير، به نمونههايي از اين گونه راهبردها و شعارها اشاره مي کنيم:
1. حذف قيد آموزاندن "به" و
فروکاستن آن به آموزاندن "چه". (The sage on the stage)
2. حذف قيد آموختن "از" و
فروکاستن آن به آموختن صرف. (مرگ معلم)(The
guide on the side)
3. اتخاذ هدف هايي در تعليم و تربيت،
متناقض با عامليت معلم/ شاگرد. (تلقين و تربيت ايدئولوژيک)
4. تدوين محتواهاي آموزشي تنها با توجه به
رشد دانش بشري. (سندرم تورم محتوا)
5. تاکيد انحصاري بر روش آموزش/پژوهش،
بدون توجه به ارتباط آن با محتوا. (روشگرايي)
6. استيلاي ابزارهاي آموزشي بر تعليم و تربيت.
(تحول = مدرسه هوشمند)
7. تحميل استانداردهاي آموزشي در مسابقه
جهاني شدن. (تحول = کسب رتبه در امثال "تيمز")
8. الگوبرداري مقلدانه از نظام هاي آموزشي
موفق. (ناديده گرفتن زمينه و فرهنگ)
9. برقراري رابطه عمودي يک سويه ميان
فلسفه و عمل تعليم و تربيت. (سايه تمرکزگرايي)
10. کميت
گرايي و افزايش افراد تحصيلکرده و ميزان قبولي. (خودفريبي آماري)